زخم

ساخت وبلاگ
خودم را دفن کرده ام زیر لحاف ، بین بالشتها . سرم را میکشم بیرون ، آفتاب غروب کرده است دلهره میریزد توی دلم . نگاه میکنم به ساعت . ساعت روی دیوار خوابیده است . با دستم دنبال گوشی میگردم نیم ساعت بیشتر نیست خوابیده ام . خودم را از زیر لحاف ، بین بالشتها میکشم بیرون . روحم انگار که تا خرخره دیازپام تزریقش کرده باشند کرخت شده است . جسمم را میکشم تا آشپزخانه ظرف ها را میشورم . سرم از ازدحام فکرهای درهم آماس کرده است . گلویم بس که داد زده ام درد میکند . تکیه میدهم به یخچال . هی ماگ را پر از آب میکنم و هی سر میکشم . باز زبانم خشک میشود میچسبد سقف دهانم . تمام سنگینی روزی که گذاشت آوار شده روی شانه هایم . دلم میخواهد مسکن بخورم برای روحم که ورم کرده است . سکوت خانه هجوم میاورد به سمتم ، قلبم را میفشارد اما سرم به قدری شلوغ است که هجوم زجر آور سکوت خانه را ترجیح میدهم به سر و صدا. می روم جاروبرقی را بیاورم تمام خانه از رشته های سوپی که پرت کرده بودم کف پذیرایی پر است . دلم میخواهد بخوابم . یک روز ، دو روز ، سه روز ... آنقدر بخوام تا تمام هرآنچه تلنبار شده است توی سرم ، شاید از راه گوشم بریزد رو زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 179 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت: 4:03

‎ایستاده ام پشت در حمام . در را وا میکند. حوله روی صورتش را گرفته. موهایش را خشک میکند . حوله را از روی صورتش میزند کنار . تا مرا میبیند لیوان آب پرتقال را میگیرم مقابلش . غافلگیر میشود. لبخند میزند از همان لبخند های کج . لیوان را یکجا سر میکشد . خم میشود و گونه ام را میبوسد . ‎ او اتاق است و من توی آشپزخانه. او موهایش را خشک میکند و من موهایم را بالای سرم گوجه ایی بسته ام. او موهایش را شانه میکند و من قارچها را روی تخته خورد میکنم . او کارش تمام میشود و من همه چیز را میگذارد توی یخچال.  لباس میپوشیم تا برویم  برای پاسپورتهایمان که تاریخش گذشته عکس بگیریم . برویم خرید و بعد برای شام لازانیا درست کنیم . بال مرغ بخریم و شکنه مرغ بگیریم برای سوپ فردا . او برود پلاتو ضبط کند و من بروم متن بنویسم برای روزنامه ...  ‎اخم هایم توی هم است  ‎لازانیا ها را میچینم کف ظرف . از توی دستشویی می آید بیرون . سس لازانیا را میریزم روی ورقه ها . می ایستد پشت سرم . با  ادستش چین ابروهایم را وا میکند و می گوید بخاطر پوستت میگم . بر میگردم و از گوشه ی چشم نگاهش میکنم . مینشیند پشت میز نهار خوری و سنگک های زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 186 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت: 4:03

نشسته ام روی مبل خونه ی مامانم اینا. تلویزیون فیلم پخش میکنه و من حالت تهوع دارم . چند بار نفس عمیق میکشم و وانمود میکنم حالم بهتره. از بچگی زود سر دلم غذا رو پس میزنه اما اینبار علایم دیگه ایی هم همراه با حالت تهوع دارم و این نگرانم کرده.وقتی به حاملگی فکر میکنم سرم درد میگیره . عماد رفته ماموریت و نیس که دلداری بده و بگه دارم اشتباه میکنم . 

بی ربط نوشت : دلم یک شب خنک تابستونی میخواد .

زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 177 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت: 4:03

توی هوای نیمه روشن اتاق در حالی که مسکن آروم آروم نشت میکنه توی تنم . دراز کشیدم رو تخت ،زیر لحاف. فکر میکنم بهش!  اواخر اسفند پارسال بود که هرسه همزمان درگیر عید و نامزد بازی و اینا بودیم .منظورم من و زهرا و سونیاس . قرار بود من شهریور ٩٥ ازدواج کنم و زهرا آذر و سونیا اسفند. من کارهام طول کشید آذر ازدواج کردم . زهرا مادر بزرگه نامزدش فوت کرد موند عید سونیا اما...سرم گرم خودم بود و زیاد ازش خبر نداشتم . توی اینستا که فالوش کرده بودم این اواخر متوجه پست های انفرادیش نمیشدم. پست های شاد از غذا هاش و گردش هاش میدیدم اما نامزدش نبود! فکر میکردم لابد نمیخواد زندگی خصوصیش رو شیر کنه. دیروز بعد مدتها زهرا رو دیدم . نشستیم گرم گپ از روزهای زیادی که همدیگه رو ندیده بودیم. گفت سونیا داره جدا میشه ! شوکه شدم!!گفت خیلی داغونه فقط داره وانمود میکنه حالش خوبه .خیلی وقت بوده بینشون شکرآب بوده اما سونیا به هیشکی هیچی نمیگفته!!! دلم براش گرفت برای سونیا که بعد محمد تازه داشت حالش خوب میشد .سال اول دانشگاه بودیم که سونیا عاشق محمد شد . محمد داداشه إلهه بود . اومدن خواستگاری درحالی که محمد نمیدونست سون زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 157 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت: 4:03

فیلم فرةشنده ی اصغر فرهادی که رفت روی پرده ، سینما غلغله شد . انگار که همه فیلم خوب رو میفهمن. رکورد فروش تو یک روز شکسته شد . فیلم یتیم خانه ی ایران اما هیچی به هیچی ! زیاد طول نکشید که سلام بمبئی اومد و با شکستن رکورد فروشنده ثابت کرد نه بخاطر محتوا ، که اگه فروشنده فروش خوب داشته بخاطر جایزه ایی که برده بوده و این ملت دنبال اینن که بگن اوه ایس آی نو.وات ه پر از محتوا آیم سو تحت تاثیر !!! والا چیزی که راجع به سلام بمبئی پر واضحه نداشتن محتواس! و فروشش صرفا بخاطر جنگولک بازیاشه .این وسط فیلم یتیم خانه ی ایران با داشتن کلی محتوا و کارگردانی و سناریو ی خوب مهم تر از همه روایت تاریخ پر درد و رنج کشور به دلیل نداشتن پشتوانه ی جایزه فلان از کشور بهمان با هیچ استقبال قابل توجهی رر به رو نشد . پس شرط موفق شدن داشتن محتوا و اینا نیس! داشتن جایزه از کشور فلان و یا جنگولک بازی در کشور بهمان است !  ********** زمان زیادی از وقتی که رفته بودیم تو تخت خواب نمیگذشت . تاریک بود و نمیدیمش. پرسیدم خوابیدی؟ جواب نداد فکر کردم چه زود خوابیده. دستش رو انداخته بود دورم خم شدم تا از روی میز کنار تخت آب ور د زخم...
ما را در سایت زخم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 147 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت: 4:03